آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)
دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی
آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد
چین و چوروک-چین و شکن
توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز
زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
از بیکفنی زنده بودن-بینهایت فقیر و نیازمند بودن
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
جیره-سهم معین
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
دور از جناب ب-لانسبت
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
دو رگه-از دو نژاد محتلف
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
زحمت کش-کارگر-پیشه ور
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
حقه زدن-فریب دادن
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
دایی قزی-دختر دایی
بلند بالا-قد بلند
بپا-مواظب باش-متوجه باش
آش آلو شدن(خجالتزده شدن، سکهی یکپول شدن، کنفت شدن)
چَکی-وزن نکرده-یک جا
حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب
بر وفق-مطابق-موافق
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
خرج راه-هزینه ی سفر
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح
آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
زور-اجبار-الزام
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
از شیر گرفتن-به دورهی نوزادی پایان دادن
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
خوش خوراک-نگا. خوش خور
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه
دست دوم-کار کرده-مستعمل
تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن
انداختنی(جنس نامرغوب)
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
چَرچَر-اسباب عیش و عشرت
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور
دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
آی زرشک-آی زکی
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)
بده بستان-داد و ستد-معامله
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
پُرتابل-قابل حمل
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
آی زرشک-آی زکی
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
تلخه-تریاک-سوخته
زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
خربان-صاحب خر-خرکچی
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن
دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
بلا نسبت-دور از جانب شما
زمین گذاشتن سر-مردن
به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
زیر چاق-حاضر-آماده
دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن
حی و حاضر-آماده
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
پامال شدن-از بین رفتن
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
انداختن پشت گوش-سهلانگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
آمدن(آغاز به کاری کردن)
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
تیز بزی-فورن-بی درنگ
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
پشت سر هم-پیاپی متوالی
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
دیگ به سر-لو لو
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
بد زبان- بد دهن
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
ارواح شکمت-ارواح بابات
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)
دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
انگشتپیچ(نوعی گز رقیق)
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
دار کشیدن-دار زدن
دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن
روغن زرد-روغن حیوانی
چلک بازی-بازی الک دولک
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
خاطر جمع-مطمئن
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
به باد دادن- باد دادن
رمباندن-خراب کردن
اکبیری-زشت-بیریخت
با محبت-زود جوش و مهربان
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
ادرار کوچک-شاش
پُخت کردن-پختن
بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن
خرده پا-کاسبان جزء و کم سرمایه
آیَم سایَم-گاهکاهی
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
زیر دُم سُست-زن منحرف
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
چسی درکن-آدم پر مدعا
آینهی هفتجوش-خورشید
چیلک دان-چینه دان
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
آدم-نوکر
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
خدا به رد-در پناه خدا
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
زبان گز-چیز تند و تیز
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
پس افتاده-بچه ی کسی
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
توجیهی-برنامه های توضیحی
چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
دندان تیز کردن-طمع کردن
حلق آویز-به دار کشیده
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
چوچول باز-دغل-بی حیا
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
خبرکش-سخن چین
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
افسردهبیان(بیهوده و بیمزهگو)
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
در دار-دارای سرپوش
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
بله قربان گو-چاپلوس-متملق
آینهی دست(تیغ و خنجر)
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
آیینهی اسکندری(آفتاب)
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است
درد دل-غم و اندوه درونی
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
خواربار-ارزاق-خوراک
خِر-حنجره-گلو
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
پیش رس-زود رس
زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی
رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
زهره دان-کیسه ی صفرا
آتش بیدود-آفتاب-غضب
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
زبان نفهم-کودن-بی شعور
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
دندان شکن-قاطع-محکم
از بز حرامزادهتر(سختگریز و حیلهگر)
خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
اوا خواهر(مرد زننما، مردی که علائق زنانه دارد)
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
چین چین-پر از چین
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
حرف پوچ-سخن بی معنی
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
دو پا-انسان
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
دله-ظرف حلبی
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
جگرک-نگا. جغور بغور
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
آب رفتن(بیاعتبار شدن، کوچک شدن)
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
خنکای صبح-سحرگاه
آتشی شدن-از کوره در رفتن
زمخت-درشت-ناهنجار
چشم باباقوری-نابینا-کور
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
آتش بیباد(ظلم، می)
آب سیر(جانور خوشرفتار)
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن
اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری
خارج از حد-بیش از اندازه
دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی
جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
ته ریش-ریش اندک
بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
باب-مرسوم-معمول
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
دریده-وقیح-بی شرم-پر رو
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
چول-بیابان
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگبینی احمقانه داشتن
خریت-نادانی-حماقت
الفرار-گریز-بگریز !
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
چل زن-زن کوتاه قد
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب
به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
آش آلو کردن(خجالتزده کردن، کنفت کردن، سکهی یک پول کردن)
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
خِرخِره-حلق-حلقوم
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا
تند و تیز- تند تیز
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
حرص خوردن-عصبانی شدن
دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
حی و حاضر-آماده
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
خیر مقدم-خوش آمد
دستمالی-دست مالیدن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
باران خوردن-در زیر باران قرار گرفتن و خیس شدن
دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر
دست بده داشتن-بخشنده بودن
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
پا در رکاب-حاضر و آماده
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
خوش قواره-خوش اندازه-متناسب
آب آتش مزاج-می سرخ
جیک-صدا-آواز
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
چرس رفتن-حشیش کشیدن
از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
خواربار-ارزاق-خوراک
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
چشم انداز-منظره
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
خودمانی-صمیمی-یکدل
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
خرج راه-هزینه ی سفر
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)
ازرق(چشم زاغ)
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب
زهر چشم-نگاه خشم آلود
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
دله-ظرف حلبی
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم
چل زن-زن کوتاه قد
چیله-هیرم-خاشاک
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
چموش-سرکش-یکدنده
جان جان-معشوق-محبوب
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
پیش بها-بیعانه
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
اوقاتتلخی(ترشرویی، عصبانیت)
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
بی فک و فامیل-بی کس و کار
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن
خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود
آیینهی اسکندری(آفتاب)
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
جاپیچ-جاکش-دلال محبت
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند
آش هفت جوش(قضیهی پیچیده)
داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن
بامبول-حقه-کلک
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
خر و پف-نگا. خرناس
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن
خربان-صاحب خر-خرکچی
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
دوخت و دوز-خیاطی
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
بلا نسبت-دور از جانب شما
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
آینهی بخت-آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
چلو صاف کن-آبکش
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان
جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی
پینه-وصله-پوست سخت شده
آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
چماق-چوبدست-گرز
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
جَر-پیچ و خم راه
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
از عزا در آوردن(به دورهی عزاداری پایان دادن)
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی
تیار کردن-آماده کردن
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
آفتابی کردن-پدیدار کردن
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
پیمانی-استخدام غیر رسمی
آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
تلکه بند شدن- تلکه کردن
پا به رکاب-آماده ی رفتن
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
چرب دست-ماهر-زبر دست
پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن
خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
بیگاری-کار اجباری و بی مزد
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
ریش توپی-ریش تپه
خاک به دهنم-زبانم لال
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود