برو برگرد-چون و چرا

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

بمیرم-قربان بروم

 

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

دهنه سرخود-بی بند و بار

جیره-سهم معین

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

حُقه-زرنگ و ناقلا

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

 

خبر گرفتن-پرسیدن

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

ازرق-چشم زاغ

تخته پوست-زیرانداز پوستی

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

بپا-مواظب باش-متوجه باش

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

جوغ-جوی آب

چشمک-ایما و اشاره به چشم

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

خیط شدن-نگا. خیت شدن

خاله بی بی-نوعی آش

پیشی-گربه در زبان کودکان

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

دست و بال-دور و بر-اطراف

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

بخت-شانس-اقبال-شوهر

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

زمین گذاشتن سر-مردن

آی زرشک(آی زکی)

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

 

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

پاتوغ-محل گرد آمدن

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

اشک تمساح-گریه ی دروغین

 

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

 

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

 
پا-حریف

بیا بیا- برو برو

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

 

آب آتش زده-اشک

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

دایی اوغلی-پسر دایی

پس افتاده-بچه ی کسی

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

زمخت-درشت-ناهنجار

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

بد قماش-بد جنس-خبیث

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

 

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

چِککی-فوری-به سرعت

 

چرب دست-ماهر-زبر دست

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

تک و دو-دوندگی-درماندگی

 

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

خلاف-جرم

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

راه اندازی-راه انداختن

چشم و ابرو-زیبایی چهره

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

پر و بال-امکان-فرصت

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
د ِ-زود باش!

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

 

جای سفت-وضعیت سخت

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

افتادن بچه-سقط شدن جنین

پس نشستن-عقب نشینی کردن

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

دور از شما ب-لانسبت

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

بی سکه-بی اعتبار

 
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

راپرتچی-گزارش دهنده

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

خلق الله-مردم

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
خوش رو-زیبا-خندان

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

دلچسب-دلپذیر-مقبول

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

پزا-زود پخت شونده

خیس کردن-ادرار کردن به خود

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

چرند اندر چرند-پرت و پلا

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

آب نخوردن(درنگ نکردن)

ارزانی-بخشیدن-دادن

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

راست روده شدن-اسهال گرفتن

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

دوره-مهمانی-زمانه

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

اوضاع احوال-وضع و حال

تره بار-میوه ها و سبزی ها

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

 
بابا غوری-نابینا-کور

خر زور-نیرومند-پرزور

 

حشل-خطر

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

چهل منار-تخت جمشید

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

ریش شدن-ریش ریش شدن

 

زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

جاده کشیدن-راه درست کردن
اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن

اطفال باغ(گل‌های تازه)

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

 
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

چل ستون-شبستان مسجد

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

پیش کردن گربه-راندن گربه

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

 

زبان گز-چیز تند و تیز

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس

جهود ی-هودی-مقتصد

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

دوره-مهمانی-زمانه

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

آهو چشم(معشوق، شاهد)

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

دست آموز کردن-تربیت کردن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

زیر تشکی-رشوه

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

دست کج-نامطمئن-دزد

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

دله دزدی-عمل دله دزد

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

بیسار-فلان

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

چوق-چوب-تومان

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

دهن-واحد آواز خواندن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

تنگ هم-چسبیده به هم

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟
البرز-بلندقامت-دلیر

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

دایی قزی-دختر دایی

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

زیر جلکی-پنهانی

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

بند آوردن-متوقف کردن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

تُف کار-بچه باز

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

خوابگوشی-سیلی-کشیده

برچسب زدن-تهمت زدن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

بند کردن-محکم کردن

دستک-دفتر حساب

پیه سوز- پی سوز

پا برهنه-بدون کفش

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

پرداختی-مبلغ داده شده

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

چرک کردن-عفونت کردن زخم

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

به حساب-مثلا-یعنی

حق الزحمه-دستمزد

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

 

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

 

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

پیشت-آوازی برای راندن گربه

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

روده دراز-پر حرف-وراج

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

چشم شور-آن که چشم زخم زند

 

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

چهل منار-تخت جمشید

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

 

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

دولت منزل-دولت سرا

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

مطلب دیگر :
بهترین اجاق گاز

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

پزا-زود پخت شونده

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
آخرین تحویل-قیامت
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

 

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

 

بقچه بندی-ران چاق

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

جراندن-جر دادن-پاره کردن

 

تر دماغ-سرحال-شنگول

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

چاسان فاسان-آرایش-بزک

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

زبان کوچکه-زبان کوچک

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

دل واپسی-نگرانی-اضطراب
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

بی در رو-بن بست

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

پول مول-پول

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

رده-حرف زشت یا نامربوط

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

رجاله-اراذل و اوباش

 

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

دست پیش-گدا
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

آدم‌قحطی-کمیابی آدم های کارآمد

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

 

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

 

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

 

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

جان کلام-اصل مطلب

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

حق گرفتن-نگا. حق بردن

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

آمده(شوخی و لطیفه)

خستگی در کردن-استراحت کردن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

انگشت کردن-انگشت رساندن

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

بامبول زدن-حقه سوار کردن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

تپه گذاشتن-بول کردن

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

دلداری دادن-تسلی دادن

پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

آب خنک خوردن-به زندان افتادن
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

کسی را اذیت و آزار کردن

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

افتاده(فروتن، متواضع)

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

دایی قزی-دختر دایی

 

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

احتیاطی(نجس، ناپاک)

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

آی زرشک(آی زکی)

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

از ته دل(از سر صدق و صفا)

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

رم کردن-رمیدن-گریختن

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

ذوق زده-بسیار خوش حال
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

تو دار-راز نگهدار

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

دان دان-متفرق و پراکنده

 

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

 

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

بامبول-حقه-کلک

چو-شایعه

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

باجی-خواهر-زن ناشناس

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

 

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

خیط شدن-نگا. خیت شدن

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

چپیدن-به زور جا گرفتن

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

 

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

 

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

دان-دانه-چینه

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

ته نشین شدن-رسوب کردن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

پینکی رفتن-چرت زدن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

چینی بند-چینی بند زن

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

خوش رو-زیبا-خندان

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

بد گل-زشت-بد ترکیب

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

دَم نقد-آماده-حاضر

دست چین-گزیده-منتخب

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

خرس-چاق و درشت-تنومند

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

راست و ریس-موانع و معایب

 

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

 

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

 

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

دبه-ظرف-کوزه

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

درگاهی-آستانه

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

به جا آوردن-شناختن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

چس خور-آدم خسیس-بخیل

تخم جن-حرام زاده

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

زبان در قفا-زبان پس قفا

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

خرس-چاق و درشت-تنومند

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

زُل-خیره

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

حجله خانه-اتاق شب زفاف

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

چَخ چَخ-عیش و عشرت

تحصیل کرده-درس خوانده

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

 

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن

ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)

چقال-مهمل بقال

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

آب آتش زده-اشک

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

ریق زدن-ریغ زدن
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
باد گرفتن-مغرور شدن

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

الحق و الانصاف-انصافن-حقن

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند

بغداد آباد-شکم سیر

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
تند نویس-کسی که سریع می نویسد

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

آبِ دندان(حریف ساده)

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

رمباندن-خراب کردن

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

پهن شدن آفتاب-روز شدن

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

دهنه سرخود-بی بند و بار

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

رج کردن-رج بستن

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

خیس شدن-تر شدن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

چنگول زدن-پنجه زدن

تخت پایی-صاف بودن کف پا

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

چپه-کجی به یک سمت

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

 

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

 

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

 

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند