برو برگرد-چون و چرا
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند میخوانند
بمیرم-قربان بروم
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
دهنه سرخود-بی بند و بار
جیره-سهم معین
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
خبر گرفتن-پرسیدن
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
ازرق-چشم زاغ
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
بپا-مواظب باش-متوجه باش
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
جوغ-جوی آب
چشمک-ایما و اشاره به چشم
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
چلو چو انداز-شایعه پخش کن
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن
خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود
خیط شدن-نگا. خیت شدن
خاله بی بی-نوعی آش
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن
دست و بال-دور و بر-اطراف
دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد
بخت-شانس-اقبال-شوهر
انگشت عسلی بهدیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجهی جایی کردن
زمین گذاشتن سر-مردن
آی زرشک(آی زکی)
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
پاتوغ-محل گرد آمدن
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
اشک تمساح-گریه ی دروغین
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
پا-حریف
بیا بیا- برو برو
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
آب آتش زده-اشک
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن
دایی اوغلی-پسر دایی
پس افتاده-بچه ی کسی
راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد
زمخت-درشت-ناهنجار
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
بد قماش-بد جنس-خبیث
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
چِککی-فوری-به سرعت
چرب دست-ماهر-زبر دست
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
تک و دو-دوندگی-درماندگی
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
خلاف-جرم
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
راه اندازی-راه انداختن
چشم و ابرو-زیبایی چهره
پر و بال-امکان-فرصت
جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
بنا را بر چیزی گذاشتن-قرار را بر چیزی گذاشتن-چیزی را ماخذ گذاشتن
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
د ِ-زود باش!
خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
جای سفت-وضعیت سخت
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
افتادن بچه-سقط شدن جنین
پس نشستن-عقب نشینی کردن
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق
دور از شما ب-لانسبت
توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن
دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران
به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
بی سکه-بی اعتبار
از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بینتیجه بودن سخنی است
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
خلق الله-مردم
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن
خوش رو-زیبا-خندان
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
دلچسب-دلپذیر-مقبول
پزا-زود پخت شونده
خیس کردن-ادرار کردن به خود
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
زهر چشم-نگاه خشم آلود
چرند اندر چرند-پرت و پلا
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
آب نخوردن(درنگ نکردن)
ارزانی-بخشیدن-دادن
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
راست روده شدن-اسهال گرفتن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
دوره-مهمانی-زمانه
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم
اوضاع احوال-وضع و حال
تره بار-میوه ها و سبزی ها
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن
بابا غوری-نابینا-کور
خر زور-نیرومند-پرزور
حشل-خطر
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
چهل منار-تخت جمشید
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
ریش شدن-ریش ریش شدن
زر زر-صدای گوش خراش و یکنواخت-آواز گریه ی نامطبوع بچه
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب
جاده کشیدن-راه درست کردن
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
اطفال باغ(گلهای تازه)
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن
تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن
چس نفسی-پر حرفی-روده درازی
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن
پیش کردن گربه-راندن گربه
زبان گز-چیز تند و تیز
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم
به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند
دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
جهود ی-هودی-مقتصد
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
خروار-کنایه از مقدار زیاد
دوره-مهمانی-زمانه
چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن
تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
آهو چشم(معشوق، شاهد)
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
دست آموز کردن-تربیت کردن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
زیر تشکی-رشوه
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
دست کج-نامطمئن-دزد
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
دله دزدی-عمل دله دزد
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
چوق-چوب-تومان
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
دهن-واحد آواز خواندن
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
تنگ هم-چسبیده به هم
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟
البرز-بلندقامت-دلیر
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی
اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
زیر جلکی-پنهانی
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
بند آوردن-متوقف کردن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن
تُف کار-بچه باز
چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
تازه-اکنون-پس از این همه حرف
خوابگوشی-سیلی-کشیده
برچسب زدن-تهمت زدن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
بند کردن-محکم کردن
دستک-دفتر حساب
پیه سوز- پی سوز
پا برهنه-بدون کفش
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)
دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
آدم استخواندار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
چرکمُرد-پر چرک و کثیف
به حساب-مثلا-یعنی
حق الزحمه-دستمزد
پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن
با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
پیشت-آوازی برای راندن گربه
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
چشم شور-آن که چشم زخم زند
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)
چهل منار-تخت جمشید
درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن
دولت منزل-دولت سرا
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن
پزا-زود پخت شونده
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
آخرین تحویل-قیامت
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
بقچه بندی-ران چاق
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
از شیر گرفتن-به دورهی نوزادی پایان دادن
جراندن-جر دادن-پاره کردن
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
چاسان فاسان-آرایش-بزک
رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
بی در رو-بن بست
پول مول-پول
تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن
رده-حرف زشت یا نامربوط
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
رجاله-اراذل و اوباش
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
دست پیش-گدا
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
آینهی دست(تیغ و خنجر)
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
آلونکنشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند)
خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن
اهل هیچ فرقهای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن
جان کلام-اصل مطلب
پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
حق گرفتن-نگا. حق بردن
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را
پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا
خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
خستگی در کردن-استراحت کردن
استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
انگشت کردن-انگشت رساندن
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
بامبول زدن-حقه سوار کردن
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
تپه گذاشتن-بول کردن
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
دلداری دادن-تسلی دادن
پر زدن-به چیزی یا کسی اشتیاق فراوان داشتن
خراب شدن-از کار افتادن-منحرف
زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن
دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن
زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن
خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن
کسی را اذیت و آزار کردن
افتاده(فروتن، متواضع)
انگشت به دهان-حیرتزده-سرگشته
دایی قزی-دختر دایی
حسرت به دلی-آرزومندی شدید
اسرار مگو-حرفهای ناگفتنی
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
احتیاطی(نجس، ناپاک)
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
آی زرشک(آی زکی)
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
رم کردن-رمیدن-گریختن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
ذوق زده-بسیار خوش حال
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
تو دار-راز نگهدار
دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن
دان دان-متفرق و پراکنده
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
بامبول-حقه-کلک
چو-شایعه
از شیر مادر حلالتر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)
باجی-خواهر-زن ناشناس
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار
خیط شدن-نگا. خیت شدن
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)
دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
دان-دانه-چینه
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
ته نشین شدن-رسوب کردن
پینکی رفتن-چرت زدن
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
چینی بند-چینی بند زن
زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
خوش رو-زیبا-خندان
راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن
دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت
اروای ننهات-ارواح بابات
اُزگل-بیسروپا-کم شعور و بیشخصیت
بد گل-زشت-بد ترکیب
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
دَم نقد-آماده-حاضر
دست چین-گزیده-منتخب
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
خرس-چاق و درشت-تنومند
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
راست و ریس-موانع و معایب
حمله ای-مبتلا به بیماری غش
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
خش خشه-نوعی اسباب بازی کودکان که به هنگام تکان خوردن صدای خش و خش از آن می آید
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن
به جا آوردن-شناختن
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن
چس خور-آدم خسیس-بخیل
تخم جن-حرام زاده
تلق و تولوق-صدای ناهنجار
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
زبان در قفا-زبان پس قفا
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
خرس-چاق و درشت-تنومند
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
زُل-خیره
دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن
چَخ چَخ-عیش و عشرت
تحصیل کرده-درس خوانده
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
ترتیب کسی را دادن-کسی را تنبیه کردن-به حساب کسی رسیدن
اهل نشست(تارک دنیا، گوشهنشین)
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن(از باران به ناودان پناه آوردن)
چقال-مهمل بقال
آب آتش زده-اشک
ریق زدن-ریغ زدن
تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است
باد گرفتن-مغرور شدن
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن
چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از مردم می گیرند
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
تند نویس-کسی که سریع می نویسد
آبِ دندان(حریف ساده)
چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن
رمباندن-خراب کردن
جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
پهن شدن آفتاب-روز شدن
بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
دهنه سرخود-بی بند و بار
بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده
داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
رج کردن-رج بستن
زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
خیس شدن-تر شدن
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
چنگول زدن-پنجه زدن
تخت پایی-صاف بودن کف پا
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
چپه-کجی به یک سمت
خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
تگری-بسیار خنگ-یخچالی
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند