۲-۱-۲- طرح :
«طرحواره» درحوزهای پژوهشی جور واجور به کار برده شده و به عنوان ساختار، قالب یا چهارچوب تعریف میشه. در فلسفه کانت به معنی اون چیزی که در تموم اعضای یه طبقه عمومی باشه، آمده. روانشناسان رشد شناختی، روانشناسان بالینی و اجتماعی و روانشناسان شناختی این معنی رو به گستردگی روش زوم کردهان (یانگ،۱۳۸۴).
این معنی در بخش روانشناسی ریشه در کارای روانشناسان رشد شناختی و مخصوصا پیاژه[۶] داره.از دیدگاه این گروه طرح، الگوی شناختی انتزاعیه که تعبیر و تفسیر اطلاعات و حل مسائل رو هدایت می کنه.در جایی دیگه طرح رو به عنوان الگوی شناختی ثابتی از توجه انتخابی به محرکا، ترکیب محرکها واسه ایجاد یه شکل قابل شناسایی و آشنا و معنیبندی کلی موقعیت تعریف کردهان(ر سیک و ایشونور[۷] ،۲۰۰۲؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۲). در این چارچوب طرح از پایهً به عنوان بازنمایی شناختی حولوحوش خاصی از زندگی در نظر گرفته میشن. (تورن دیک[۸]،۱۹۷۴؛ به نقل از جکوین[۹] ۱۹۹۷،ص۱۴).
این معنی هم اینکه یکی از مفاهیم اساسی در بخش روانشناسی شناختیه که بیشتر از همه با نام بک[۱۰] تداعی میشه. بک طرح رو، ساختاری شناختی واسه انتخاب[۱۱] ، رمزگردانی[۱۲] و آزمایش محرکهایی که بر ارگانیسم اثر میگذارن تعریف می کنه(بک،۱۹۶۷؛به نقل از ریزو[۱۳] و همکاران ،۲۰۰۶). ایشون عقیده داره “براساس مجموعه ای از طرحوارها افراد قادر میگردند تا موقعیت خود رو در مورد زمان و فضا تعیین کرده و تجارب رو به گونهای معنیدار طبقه بندی و تفسیر کنن.”(بک،۱۹۶۴به نقل از پلتز[۱۴] و همکاران،۲۰۰۲). به باور بک و فریمن[۱۵](۱۹۹۰) این ساختارهای شناختی اطلاعات جور واجور در مورد افراد، موضوعات، رویدادها و موقعیتها رو ترکیب کرده و به اونا معنی می بدن(بک وفریمن،۱۹۹۰به نقل از جکوین،۱۹۹۷ ص۱۴). طرحها رو هم اینکه به عنوان “عناصر منظم عکس العملهای گذشته و تجاربی که بدنه تقریباً پیوسته و دائمی شناخت رو تشکیل می بدن و توانایی هدایت درکها و ارزشیابیهای پسایند رو دارن” تعریف کردهان (سگال،۱۹۸۸؛به نقل از سیموس[۱۶]، ۱۳۸۴،ص۲۵۷).
از دیدگاه یانگ “طرحها باورهای عمیق و محکم فرد در مورد خود و جهان و حاصل درسهای سالهای اولین زندگیان. اونا علم ما در مورد خودمون و جهان هستن و به ما میمی گن چیجوریایم و جهان چیجوریه(یانگ و همکاران،۲۰۰۳).
روانشناسان اجتماعی شکل های جور واجور مختلفی از طرحها رو مطرح می کنن، مانند طرحهای خود[۱۷] یا طرحهای ارتباطی[۱۸]. طرحهای خود عبارتند از توصیفات شناختی منظمای از خود. یا یعنی اونا ساختارهای معنایی شامل علم فرد در مورد خودش و بقیه هستن (هوروویتز و بارتولومو[۱۹]، ۱۹۹۱؛به نقل از جکوین،۱۹۹۷). طرحهای ارتباطی هم از دیدگاه بالدوین[۲۰](۱۹۹۲) ساختارهای شناختی هستن که قوانین موجود در الگوهای روابط بین فردی رو تبیین میکندآنها شامل یه طرح در مورد خود، یه طرح در مورد دیگری و متن نمایش نامه می شن (بالدوین ۱۹۹۲؛به نقل از برازنده ،۱۳۸۴).
یانگ (۱۹۹۹و۱۹۹۰) عقیده داره بعضی از این طرحها مخصوصا اونها که بیشترً در نتیجه تجارب بد دوران کودکی شکل میگیرند ممکنه هسته اصلی مشکلات شخصیت، مشکلات منششناختی ناچیزتر و خیلی از مشکلات طولانی محور یه قرار بگیرن. یانگ واسه بررسی دقیق این ایده، مجموعهای از طرحوارهها رو مشخص کرد که به اونا طرحوارههای مخالف اولیه می گن، که خصوصیات زیر رو دارن. (یانگ، ۱۳۸۴).
-
- الگوها و درون مایههای عمیق و یاد گرفتن هستن.
- از خاطرات، هیجانها، شناختوارهها و احساسات بدنی تشکیل شدهان.
واسه به دست آوردن جزییات بیشتر و جستجو در بین هزاران پایان نامه
در موضوعات جور واجور و دانلود متن کامل اونا
با فرمت ورد به سایت zusa.ir مراجعه کنین
- در دوران کودکی یا نوجوونی بوجود اومدهان.
- در راه زندگی موندگاری دارن
- در رابطه خود و رابطه با بقیه هستن
- شدیدا ناکار اومدن
۲-۱-۳- ریشه های شکل گیری طرح
امکان شکل گیری طرحوارهها در هر مقطعی از زندگی هست، اما بیشترً رشد و شکل گیری این ساختارهای ریشه ای از دوران کودکی شروع میشه و از عوامل مختلفی چون ژنتیک، عوامل زیستی، خلق وخوی ذاتی ، خونواده و فرهنگ اثر میپذیرن.
تجربه تکراری شکل های جور واجور خاصی از موقعیتها منتهی به رشد طرحوارهایی در رابطه با اون موقعیت خاص میشه بنابر این طرحها میتونن در مورد فرایندهای عمومی، اشیا، رویدادها و نتیجه های اونا و یا موقعیتهای اجتماعی بوجود اومده باشن(جولا[۲۱]،۱۹۸۶؛به نقل از همون منبع)طرحها دارای ساختار شناختی پیچیدهای هستن که هم طرحهای سطح بالا و هم طرحوارهای سطح پائین و هم رابطه این سطوح رو با همدیگه شامل میشه(اینگلن و کندال،۱۹۸۶؛ به نقل از حقیقت منش، ۱۳۸۶) در این سلسله مراتب هر چی به سمت طرحوارهای مراتب بالاتر بریم معانی پیچیدهتر و بطور بیش روندهای گستردهتر میشن. اونا در روبرو شدن با محرکهای جدید اطلاعات بدست اومده رو غربال، رمزگردانی و آزمایش می کنن(بک،۱۹۶۷به نقل از همون منبع)
این ساختارها هم اینکه امکان یه صرفهجویی شناختی رو جفت و جور می کنن. اونا از راه توجه انتخابی به حولوحوش خاصی از محیط پردازش اطلاعات رو تحت اثر قرار میدن و از این روش به عنوان فیلتری واسه محرکهای محیطی عمل می کنن.محرکا، کل اطلاعات منظم و در رابطه قبلاً ذخیره شده رو در بر میگیرند و این باعث میشه تا طرح وارهها واسه همه موقعیتهای مربوط به هم معانی شباهت داشته باشن حتی اگه واقعیت یه موقعیت خاص چیزی غیر از اون باشه. این مسئله باعث میشه پردازشهایی که افراد در موقعیتهای مشابه دارن و روش عملکردشون در اون موقعیت تکرار شه. شناختوارهها، تحریکهای عاطفی و انگیزشی، حاصل تعامل محرکهای محیطی با طرحهایند که منتهی به انتخاب و راهاندازی روش هدف دارهای مربوط به خودشون میشن(بک و پرتزر،۱۳۸۱؛جکویین،۱۹۹۷)این مسئله ویژگی جدا کننده طرحهای مطرح شده به وسیله بک و یانگه.
در نگاهی کلی طرحها، ساختارهای شناختی بازتابنده حولوحوش جور واجور زندگیان. اونا تمایل به ثبات و خود موندگاریبخشی درزمان زمان دارن و به درک محرکها و جواب دادن به اونا کمک می کنه. در مواجه با محرکها و رویدادهای جور واجور طرحهای مربوط به اون موقعیت فعال شده و توجه نسبت به محیط رو به روشای یکی با خود جهت می بدن. طرحها به عنوان فیلترهایی واسه اطلاعات ورودی عمل می کنن. آدما دنیا رو از پشت عینکهای طرح رنگ[۲۲] خود میبینن بر این پایه اونا ممکنه باعث خطاهای ادراکی شن (جکویین،۱۹۹۷)
یانگ و کالسکو(۲۰۰۳) سه عامل رو به عنوان ریشه های شکل گیری طرحهای مخالف اولیه بیان می کنن: تجارب اولیه زندگی[۲۳]، نیازای عاطفی اساسی[۲۴] و خلق وخوی عاطفی[۲۵]
- تجارب اولیه زندگی
یکی از عللی که منتهی به پیدایش طرحها میشه، الگوهای همیشگی تجارب آزار دهنده و به درد نخور اولیه کودک و والدین، آبجی و برادرها و گروه همسالان درزمان سالهای اولیه زندگیه وقتی که افراد بزرگسال در موقعیتهایی قرار میگیرند که طرحهای اونا رو فعال می کنه، اون چیزی که معمولاً تجربه می کنن یه تجربه ناخوشایند از دوران کودکی خصوصاً در رابطه با والدینه(یانگ و همکاران ،۱۳۸۶ ).
میلون ۱۹۸۱بر اثر تجارب منفی اولیه تأکید می کنه:”تجارب مهم اوایل زندگی ممکنه هیچوقت تکرار نشه اما اثرات و نشونههاشون به جا میموند. اونا خاطرات ثبت شدهای هستن که اثرات پایداری دارن و به محرکهای داخلی اضافه شدن. وقتی که ثبت میگردند،باعث میشن اثرات گذشته به صورت یه ریز ،فرار ناپذیر و پاکنشدنی ادامه پیدا کنن. باقیمونده تجارب گذشته بیشتر به صورت فعالانه در زمان حال مشارکت می کنن. اونا ویژگی وقایع فعلی رو تعیین می کنن، شکل می بدن یا دستکاری می کنن. اونا نه فقط هستن بلکه تلاش می کنن کم کم تجارب تازه رو با گذشته همساز کنن (یانگ،۱۳۸۴).
چهار نوع تجربه اولیه زندگی هست که منتهی به آسون کردن رشد طرحوارها میشه.
- اولین اونا شکست بد نیازهاست.کودک وقتی این دسته از تجارب رو تجربه می کنه که محیط دور و برش بدون ارزش کافی در مورد عناصر مهمی مثل محبت صمیمیت، ثبات، پذیرش و درک باشه.
- دسته دوم تجارب، مربوط به آسیبدیدگی یا قربونیشدنه. تجاربی مانند سوء رفتارای جسمی و یا جنسی قرار گرفتن
- دسته سوم از تجارب اولیه زندگی اشاره به اون دسته از تجاربی داره که در رابطه با ارضاء زیادتر از اندازه نیازای جور واجور کودک و توجه افراطی والدین به اوناس. این دسته از تجارب مانع از رشد استقلال و اختیار در کودک میشن
- چهارمین دسته از تجاربی که منجر رشد طرحهای مخالف اولیه میشن، تجارب مربوط به داخلیسازی انتخابی کودک با بقیه مهمه. کودک در جریان این نوع تجربیات اون دسته از افکار، احساسات، تجربیات و رفتارای مهم بقیه (که بیشترً همون والدینشون میباشن)که خودش انتخاب می کنه رو، درونسازی کرده و با اونا همانندسازی می کنه. چیزی که نقش اساسی رو در این انتخاب بازی می کنه، خلق وخوی عاطفی کودکه (یانگ و همکاران،۲۰۰۳).
- نیازای عاطفی اساسی
یانگ عقیده داره که آدم دارای پنج نیاز اساسی تحولیه که نبود ارضای اونا به شکل گیری طرحهای مخالف اولیه رابطه داره. این نیازها به توضیح زیرند:
- نیاز به دلبستگی امن به بقیه(که در برگیرنده نیاز به امنیت، ثبات، محبت و پذیرشه)
- نیاز به خودگردانی ، صلاحیت و احساس هویت
- نیاز به آزادی واسه بیان نیازها و احساسات قابل اطمینان
- نیاز به اختیار و بازی
- نیاز به محدودیتای واقعی و خودکنترلی
یانگ و کالسکو(۲۰۰۳)فکر می کنند که این نیازها جهانی هستن و همه این نیازها رو دارن. هر چند شدت اونا در بعضی افراد نسبت به یه سری های دیگه بیشتره. تعامل بین خلق وخوی ذاتی فرد و محیط اولیه بیشتر شکست خورده کننده بوده تا ارضاء کننده و در نتیجه این شکست باعث پیدایش طرحهای مخالف اولیه در فرد میشه(یانگ و همکاران،۲۰۰۳).
- خلق وخوی عاطفی
اخلاق عاطفی خاص کودک، ویژگیها و خصوصیات منحصر به فردیه که از همون اول تولد هر کودکی رو از دیگر کودکان جدا می سازه. تا الان تحقیقهای مختلفی در رابطه با این عامل بر رفتار و رشد کودک صورت گرفته. یافته های نشون میدهد، وجود بعضی خلق وخویهای خاص، افراد رو مستعد رفتارای خاصی می کنه، مثلاً کودکی که ذاتاً تحریکناپذیره، بیشتر احتمال داره در آینده مرتکب رفتارای خشن شه. با این وجود این عنصر در تعامل با محیط کاهش مییابد مثلا کودکی با اخلاق ذاتی شرم وقتی که در کانون خونواده گرم و صمیمی قرار گیرد، می تونه رفتاری به طور کاملً گرم و دوستانه از خود نشون بده(یانگ و همکاران،۱۳۸۶).
اینجوری میتوان گفت اخلاق عاطفی ذاتی کودک در رابطه با رویدادهای ناخوشایند سالهای اولین زندگی، منتهی به نبود ارضاء نیازای عاطفی اساسی کودک و در نتیجه شکل گیری طرحهای مخالف اولیه میشه(یانگ و همکاران،۲۰۰۳).
[۱] . Schema Therapy
[۲] . Long-term Psychiatric
[۳] . Jeffrey Young
[۴] . Collard,P
[۵] . Nordahl,Holthe,Haugum
[۶] . Piaget
[۷] . Resick & Weaver
[۸] . Dik
[۹] . Jacquin
[۱۰] . Beek,A
[۱۱] . Selection
[۱۲] . Encoding
[۱۳] . Riso,L.P
[۱۴] . Platts
[۱۵] . Beck & Friman
[۱۶] . Simos
[۱۷] . Self-schema
[۱۸] . Relationship schema
[۱۹] . Horwitz
[۲۰] . Baldwin
[۲۱] . Juola
[۲۲] . Schema-colored glass
[۲۳] . Early life experience
[۲۴] . Core emotional needs
[۲۵] . Emotional temperament