فاطمیان یا فرقه اسماعیلیه، اولین دولت شیعی بودند که در تاریخ ظهور کرده بودند و قلمرو حکومتی آنان در ابتدا قسمتی از آفریقا بود و کمکم مناطق مصر، شام، حجاز، یمن و عراق و … را دربرگرفت.
اسماعیلیان، همگام با اهل تسنن و شیعیان دوازده امامی، یکی از مهمترین جوامع را در جهان اسلام تشکیل میدهند و میتوان بیان نمود که «تفکّر اسماعیلی، نه تنها یک نظام عقیدتی خشکِ جزمی نیست بلکه تکاملی فوقالعاده گیرا را نشان میدهد، و همیشه طلایهدار تحوّلات عصر خویش بوده است» (هالم، ۱۳۷۷: ۱). فاطمیان، سرزمین مصر را در نیمهی قرن چهارم هجری (۳۵۸ ﻫ) فتح کردند و قریب به دویست و نه سال (از ۳۵۸ تا ۵۶۷ ﻫ) بر آن سرزمین حکمرانی نمودند. همچنین «نفوذ داعیان اسماعیلی در مرکز خلافت عباسیان و سایر نقاط خلافت اسلامی، چنان گسترش یافت که در سال ۴۵۱ ﻫ سردار نامدار عباسیان ارسلان بساسیری در مرکز خلافت اسلامی به تحریک داعی اسماعیلی المؤید فیالدین شیرازی سر به شورش برداشت و خلیفه عباسی القائم بالله (۴۲۲-۴۶۷ ﻫ) را از بغداد اخراج و مدت ۱۳ ماه به نام خلیفه فاطمی مستنصربالله (۴۲۷-۴۸۷ ﻫ) خطبه خواند» (جان احمدی، ۱۳۸۸: ۱۴). این رویداد در حالی بود که یک خلیفهی عباسی در شرق و یک خلیفه فاطمی در غرب منطقهی حکمرانی اسلامی وجود داشتند.
«با آنکه در دربار خلفای فاطمی، نخست در مهدیّه و منصوریّه در نزدیکی قیروان (اکنون تونس) و سپس در قاهره، عدهای از تاریخنگاران و وقایع نویسان زندگی میکردند که از نزدیک، و با علم و اطلاع از وضع داخلی دستگاه خلافت، رویدادها و حوادث را گزارش میکردند، هیچ یک از آثار آنان کامل به دست ما نرسیده است؛ و حتی از برخی از آنها جز عنوانشان چیزی باقی نیست» (هالم، ۱۳۷۷: ۲). متأسفانه سیاسی شدن این فرقه تا اندازهای بخش فلسفی آن را تحت شعاع قرار داده است، و درگیریهای آنان با اهل سنت و لشکرکشی مغولان و غارتهای هولاکو تا حدود زیادی جای پای آنان را کمرنگ کرد. یکی از دلایل نابودی آثار تعلیمی اسماعیلیان را میتوان حملهی مغول دانست؛ همچنین «نگاه مغرضانهی مخالفانی مثل اشاعره و زیدیان، باعث رواج نسبتهای ناروا به آنان شد؛ … بعد از حملهی مغول و کشتار فجیع آنان در تمام شعرها و نابودی قلعهها و کتابهای ایشان، اسماعیلیان در نهان میزستند و تا این اواخر نامی از آنان در میان نبود» (گروه مذاهب اسلامی، ۱۳۸۱: ۳۵). البته فاطمیان، آثار خود را بر مسجدها، دروازهها و مکانهای مختلف شهر قاهره و دیگر شهرها نهادهاند و همچنین در آثار شاعران و نویسندگانی که در مورد آنان سخنگفتهاند نیز میتوان با این فرقه آشنا شد. «متفکران با درایت عصر فاطمی که به آموزههای شیعه و دانستههای فلسفی تسلط کامل داشتند، به خوبی در تدوین آثار ارزشمند و قابل اعتنا قابلیت خود را عرصه نمودند. از میان این صاحبنظران، قاضی نعمان (م ۳۶۳ ﻫ)، حمیدالدین کرمانی (م ۴۱۱ ﻫ)، یعقوب سجستانی و موؤیدالدین شیرازی (م ۴۷۰ ﻫ) از همه پرکارتر به نظر میآیند» (جان احمدی، ۱۳۸۸: ۲۴۱).
«دورهی خلفای فاطمی (۲۹۷-۵۶۷ ﻫ. ق / ۹۰۹ – ۱۱۷۱ م) اوج تاریخ اسماعیلیان است. در سال ۲۹۷ ﻫ.ق / ۹۰۹ م اسماعیلیان توانستند در مقالبه با خلافت عباسیان سنی مذهب، که مرکز آن در بغداد بود، خلافتی پدید آورند که قلمرو آن سرزمینی بود که امروز تونس خوانده میشود. عبدالله المهدی، یازدهمین امام اسماعیلیان، خلیفه خوانده شد، و اعقاب او به یکی از مهمترین دولتها در تاریخ اسلام استقرار بخشیدند. آنان در سال ۳۵۹ ﻫ.ق / ۹۶۹م موفق شدند که بدون جنگ و جدال مصر را فتح کنند و در آنجا شهر قاهره را به عنوان پایتخت خود بنیان نهند» (هالم، ۱۳۷۷: ۸). و به طور کلی، میتوان طول دوره خلافت فاطمیان را به سه دوره تقسیم نمود: «المعز تا المستنصر (۳۶۵ – ۴۲۷ ﻫ) و دورهی المستنصربالله (۴۲۷-۴۸۷ ﻫ) و از المستعلی تا العاضد (۴۸۷ – ۵۶۷ ﻫ)» (جان احمدی، ۱۳۸۸: ۱۱۵). دورهی اول به دلیل اوجگیری این فرقه در زمینههای فرهنگی و سیاسی به دورهی طلایی ملقب شده و یکی از درخشانتری دورههای تاریخی حکومت مصر اسلامی به شمار میرود. دورهی دوم به دورهی آشفتگی معرف شده زیرا «در عصر مستنصر … با آغاز نفوذ و قدرتیابی ورزاء، از تفوق خلیفه تا حد زیادی کاسته شد و با تقسیم خلافت میان فرزندان او، یعنی مستعلی و نزار، جریان جدیدی در تاریخ اسماعیلیه پدید آمد» (همان: ۱۹۲). دورهی سوم به دلیل بروز مشکلات داخلی در حکومت فاطمیان به دورهی فترت و اضمحلال آرام موسوم شده است.
۲-۸-۱ چگونگی پیدایش اسماعیلیه
فرقهی دینی- سیاسی اسماعیلیان که به آنها فاطمی نیز گفته میشود، برگرفته از نام اسماعیل، فرزند ارشد امام صادق (ع) است. «اگرچه شخص اسماعیل هرگز نقش تعیین کنندهای در تاریخ پیدایش و یا روند تکاکلی این مذهب ایفا ننمود، زیرا در زمان حیات پدر در سال ۱۳۸ ﻫ دار فانی را وداع گفت. لیکن برخی فرقهها او را به عنوان هفتمین امام و برخی او را به عنوان امام هشتم پذیرفتهاند» (همان: ۳۱).
دوران امامت امام جعفر صادق(ع) مصادف بود با دههی اول خلافت منصور عباسی (۱۳۶ – ۱۵۸ ﻫ) و شرایط خفقانآور و سخت آن دوران، مانع تبلیغ دینی امام و پیروانش شده بود. بعد از وفات امام جعفر صادق(ع) دو شاخه بزرگ در اسلامی شیعی به وجود آمد: اثنی عشریه و اسماعیلیه.
بنا به ادعای اسماعیلیان، امام جعفر صادق(ع)، فرزند ارشد خود اسماعیل را به عنوان جانشین خود، منسوب نموده است و حتی فوت اسماعیل در زمان حیات پدرش نیز نتوانست این گروه را از دیدگاه خود عقب براند. دلیل ایجاد این تفکر را میتوان به چند عامل محدود نمود. یکی، اینکه جناب اسماعیل، بزرگترین فرزند امام صادق(ع) بوده و امام او را از دیگر فرزندانش بیشتر مورد دلجویی و محبت قرار میداد و بیشتر این علاقه در زمان فوت اسماعیل بروز نموده است زیرا روایت شده که امام با پای برهنه و بدون عبا زیر جنازه فرزندش قرار گرفته است. یکی دیگر از دلایل این است که در آن زمان، شیعیان گمان میکردند کسی امام است که بر ضد ستم و حکومتهای ظالم قیام کند و «در این زمان اسماعیل در کنار سیاست مبارزهی پایدار فرهنگی و سیاسی امام صادق (ع)، که در واقع بر شکل خاصی از مبارزه تأکید میکرده است، با تشکیل حلقههایی عملیاتی و انقلابی از برخی شیعیان، بر نوعی مبارزه مسلحانه تمایل داشته است و همین امر سبب شد که عدهای بپندارند که جناب اسماعیل، امام بعد از امام صادق (ع) است» (گروه مذاهب اسلامی، ۱۳۸۱: ۱۶۳-۱۶۴). این دلایل مستدل نیست زیرا هیچیک از بزرگان شیعه اثنی عشری و حتی داعیان بزرگ و متفکران اسماعیلی نیز روایتی دال بر تصریح امامت اسماعیل توسط امام صادق(ع) بیان ننمودهاند. شیخ مفید (ره) در مورد رد دیدگاه اسماعیلیه در خصوص امام اسماعیل اینگونه نظر میدهد: «سبب توهم اسماعیلیه آن بود که مردم در زمان حیات اسماعیل گمان داشتند که امام صادق (ع) به سبب آنکه اسماعیل بزرگترین فرزند آن حضرت است، به امامت او تصریح خواهد کرد، حال آنکه خبر یا روایتی در این باره نرسیده و کسی از ناقلان اخبار طایفه شیعه بر آن روایت اطلاع نیافته است. این همه در حالی است که در منابع اسماعیلی حتی یک روایت منسوب به پیامبر اکرم (ص) یافت نمیشود که از امامت اسماعیل یا نوادگان او نام برده باشد. بنابراین، امامت جناب اسماعیل بن جعفر، اثبات شدنی نیست» (همان: ۱۶۵).
البته اسماعیلیان هیچگاه محمد بن اسماعیل را پیامبر یا آورندهی دین جدیدی که به واسطهی آن دین محمد(ص) دچار دوگانگی شود، نمیدانند و تنها معتقدند که او «ولی قائم» از جانب خدا بر زمین است که تفسیر باطنی قرآن را میداند.
«شیعیان پیرو امام صادق(ع) به شش فرقه تقسیم شدند. از میان این فِرَق، دو فرقهی اسماعیلیه خالصه و اسماعیلیه واقفیه در تشکیل هستهی نخستین جنبش اسماعیلیه تعیین کننده بودند. طرفداران اسماعیل بر این باور بودند که اسماعیل در زمان حیات پدر درگذشته و نصّ امامت به فرزند او محمدبن اسماعیل میرسد» (جان احمدی، ۱۳۸۸: ۱۸۷).
البته جدا از این فرقه، شاخههایی چون قرمطیه، حشاشیه، میمونیه، خرمیه، فداویه نیز وجود دارند که به این فرقه منسوب هستند و هر از این اسامی به دورهای خاص و تفاوتهای دینی و اعتقادی خود، مربوط میشوند. به دلیل اینکه پیروان این فرقه به امام باطن و پنهان معتقدند و برای شریعت، ظاهر و باطن قائل هستند، به آنها «باطنی» نیز گفته میشود. از اسامی دیگر فرقهی اسماعیلیه میتوان به «ملاحده»، «عبیدیان»، «العلویون»، «المصریون» و… اشاره نمود. «به سبب اینکه در ضمن گفتارها و نظریاتشان مطالب الحادآمیز یافت میشود، آنان را ملاحده نیز نامیدهاند» (همان: ۳۲).
به دلیل اینکه نخستین امام این فرقه در سرزمینهای مغرب، عبیدالله المهدی (۲۹۷-۳۲۲ ﻫ) بود، به این دلیل به آنها عبیدیان نیز میگویند.
واژهی خلافت، ابتدا بعد از رحلت پیامبر(ص) توسط ابوبکر مورد استفاده قرار گرفت و این واژه در ساختار سیاسی و دینی حکومت اسلامی آن دوران وارد گردید. به همین دلیل بود که فاطمیان، برای گرد هم آوردن فرقههای مختلف شیعی چون علویان حسنی و حسینی و افراد متفرقه در دربار عباسیان، نام خلیفه را برای رهبر و پیشوای خود قرار دادند.
۲-۸-۲ اسماعیلیان در ایران
بررسی کتب تاریخی و دستنوشتههای باقی مانده در مورد اسماعیلیان حاکی از آن است که این فرقه در قرن سوم در مناطقی از ایران وجود داشته و گروهی نیز فعالیت این فرقه را از اواخر قرن دوم ذکر نمودهاند. «آغاز دعوت اسماعیلی در بخشهای شمال غربی و غرب مرکزی ایران – یعنی منطقهای که اعراب عموماً آن را جبال میخواندند – در دههی ۲۶۰ ق. بود. خلف حلاّج، اولین داعی جبال، از سوی دستگاه رهبری نهضت اسماعیلی، بدانجا فرستاده شده بود. خلف خویشتن را در ناحیهی ری (جنوب تهران امروز) که یک جامعهی شیعی مهم از قدیم در آنجا وجود داشت، مستقر ساخت. وی برای مدتّی طولانی پایگاه دعوت اسماعیلی در ناحیهی جبال بود. در زمان جانشیان خلف، دعوت اسماعیلی در قم، همدان، کاشان و دیگر شهرهای جبال گسترش یافت» (گروه مذاهب اسلامی، ۱۳۸۱: ۴۰۴). فعالیتها و جنبههای مختلف حضور این فرقه در ایران، بعد از قرن چهارم مستدلتر است و منابع بیشتری از آنان در دست میباشد. از بزرگان آن دوران میتوان به ابویعقوب سجستانی، داعی حمیدالدین کرمانی و … اشاره نمود. ناصرخسرو نیز یکی از افراد برجستهی این فرقه بود که فعالیتهای گستردهای در جذب و تبلیغ اعتقادات این فرقه داشت. در آن دوران حکومت اسماعیلیان برروی کار بودند و مخالفتهای شدیدی با فرقهی اسماعیلی نشان دادند و برخی از داعیان را کشته یا تبعید نمودند. به همین دلیل فعالیت داعیان در ایران همراه با پنهانکاری و خفا بود. زیرا «در ایران قرن چهارم، هر کسی که با عامه مخالفت میکرد، رافضی، زندیق و یا قرمطی نامیده میشد. اتهام قرمطی در ایران از همه شایعتر است» (جعفریان، ۱۳۸۶: ۳۴۹). ولی قرمطیان در واقع شاخهای از اسماعیان بودند که به دلیل داشتن فاصلهی جغرافیایی از اسماعیلیه دارای سرنوشت مستقلی بودند. موسس دولت قرامطه ابوسعید جنابی بود و سه مرکز عمدهی فعالیت قرامطه مانند اسماعیلیه شهرهای یمن، بحرین و سوریه بود.
با پایان یافتن حکومت سامانیان در قرن چهارم، و آغاز دولت غزنویان، همچنان شیعیان در سختی به سر برده و دین اصلی را تسنّن تشکیل میداد. یکی از کارهایی که در دورهی غزنویان صورت گرفت و نشانه مخالفت دولت با این فرقه بود، به آتش کشیدن کتابخانهی ری بود که بسیاری از کتب باطنیان در آنجا قرار داشت. البته میتوان یکی از دلایل مخالفت سامانیان و غزنویان با مذهب شیعه را نوعی رقابت با دولت آلبویه که مدافع شیعه بود دانست.
در مورد مردم مذهب گیلان در آن زمان آمده است که در زمان غزنویان «مذهب ناحیتهای دیلم، شیعه و بیشتر گیلانیان سنّی هستند» (همان: ۳۵۴) و این ستنّن به دلیل نفوذ سامانیان در این مناطق بوده است؛ ولی با این وجود اسماعیلیان در مناطق دیلم و تارم نفوذ کرده و با تشکیل دولت حسن صباح آزادی عمل بیشتری در آن مناطق یافتند. صبح دارای دو فرزند به نام مرزبان و هسودان بود که هر دو اسماعیلی بودند.
پس از غزنویان، سلجوقیان افسار حکومت را در دست گرفتند. نظامالملک مهمترین وزیر دولت سلجوقی بود که طرفدار سرسخت تسنّن بود و پایهگذار مدارس نظامیه بود که در آن به دفاع از تسنّن و گسترش عقاید اشعری و شافعی میپرداختند ولی حتی این سختگیریها نیز مانع فعالیت تشیع مخصوصاً اسماعیلیه نشد بلکه با رشد و گسترش آن نیز همراه بوده است. وزارت برخی از شیعیان و اسماعیلیان در حکومت سلجوقیان نشان بارز این ادعا میباشد. در اواخر قرن پنجم و اوائل قرن ششم، مراکز اسماعلیه گسترش بیشتری یافته و شهرهایی چون ساوه، اصفهان، قزوین و خراسان که تحت سیطرهی سلجوقیان بود از مراکز مهم اسماعیلی به شمار میرفت. «حسن صباح نخستین داعی دیلمان (رودبار-الموت)، در زمان اقتدار سلطنت سـلجوقی، خلافت عـباسی و خـلافت فاطمیان در مصر، نهضت نزاری را بنیانگذاری کرد (۳۸۴ ق). او با تأسیس نهضت نزاری در قلاع درون قلمرو سلجوقیان، در رویارویی سـیاسی، نظامی و حتی مذهبی با آنها قرار گرفت. حسن صباح روشهای نوینی در ادارهء جامعه اسماعیلی ایـران به کار گرفت کـه در قـلعههای فراز قلهها و کوههای شمال،غرب، و شرق ایران استواری یافت و تا یورش مغولان حیات سیاسی خود را ادامه داد» (باستانیراد و خلعتبری، ۱۳۸۵: ۹۹). صباح ۳۸ سال در الموت حکومت کرد و پس از او «کیابزرگ امید» به حکومت اسماعیلیه در ایران رسید. وی مبارزات زیادی با دولت سلجوقیان داشته و پس از او محمد به قدرت رسید. این قدرت تا سال ۶۵۵ که در دست «منگوقاآن» بود با کشته شدن او به اتمام رسید. پس از خاتمهی قدرت اسماعیان در الموت، آنها در نواحیه اطراف پراکنده شدند و ادامه حیات دادند. «در این دورهی بـا عملکرد گستردهی گروهی از شیعیان تندرو، یعنی اسماعیلیان نیز روبهرو هستیم که مقابلهی مسلحانه در پیـش گـرفته بـودند. ترکان سلجوقی، هرگاه در گیر و دار اختلافات فرصتی مناسب مییافتند، به قلع و قمع پیروان مذهبها و فرقههای رقیب میپرداختند. مناقشات مذهبی به مـثابه حـربهای بـرنده در دست صاحبان علم و صاحب منصبان درباری و دیوانی قرار گرفت. آنان با توسل بـه حـربهء تهمت، افترا یا دسیسه و توطئهچینی، رقبای علمی و سیاسی خود را از میدان به درمیبردند» (ترکمنی آذر، ۱۳۸۵ :۵۵). قدرت اسماعیلیان آنقدر افزایش یافته بود که بیمحابا اقداماتی بر ضـد بـازرگانان مذهبی و سیاسی انجام میدادند. در سال ۳۲۵ ق در اصفهان عـبد اللطـیف بـن خجندی رئیس شافعیان را را به قتل رساندند. پراکندگی مذهبی در قلمرو حکومت سلجوقیان بسیار متنوع بود. بیشتر مردم خراسان و ماوراء النهر و غزنین حنفی بـودند. در خـوارزم معتزلیان عـدلی مذهب اکثریت داشتند. در آذربایجان و همدان و اصفهان و قزوین شافعی مذهبان بودند. مردم گیلان و دیلمان، زیدیمذهب بوده و تعدادی از مردم لرستان، خوزستان و نـهاوند از معتقدان به مشبهه و مجسمه بودند، در مشاهد ائمه و مشهد امام رضا(ع)، قم، کاشان، آوه، سبزوار، قسمتی از طـبرستان و ری و بـعضی از نواحی قزوین، پیروان شیعه اثنیعشری اکثریت را تشکیل میدادند و در هر منطقه خطبه و سکه به مذهب غالب آن محل تعلق داشت پس از سلجوقیان، صفویان به حکومت رسیدند. «در نیمهی نخست قرن هفتم هجری، تحول بسیار مهمی در عالم اسلام پدید آمد. صحرانشینان مغول، تحت رهبری چنگیز، با یکدیگر متحد شده و حرکت خود را برای تسخیر بلاد غربی خویش آغاز کردند. پشتوانهی آنها، نیروی نسانی شگفتآوری بود که از دل صحراها میجوشید و با انضباط قبیلهای، تحت یک فرماندهی مشترک، به سایر مناطق یورش میبرد. این لشکر از اواخر دههی دوم قرن هفتم حملات خود را به خراسان آغاز کرد و اب حوصلهی تمام، طی چهل سال، توانست مقر خلافت عباسی را به تصرف درآورده حکومت عباسی را در سال ۶۵۶ منحل سازد. در این زمان مهمترین دولتی که سر راه آنان بود، دولت خوارزمشاهی بود که چندی مقاومت کرد اما در نهایت مضمحل گردید. در راه اسماعیلیان نیز که بیش از دو قرن در برابر سلجوقیان مقاومت کرده بودند، گرفتار شکست شدند» (جعفریان، ۱۳۸۶: ۶۳۹). پس از سقوط دولت عباسی به دست هولاکو، آزادی مذهبی رواج یافت و بزرگان فِرَق مختلف به ترویج آیین خود پرداختند.
۲-۸-۳ ساختار اجتماعی اسماعیلیان
اسماعیلیه از فرقههایی است که به دلیل مبهم بودن تاریخ، عقاید و شیوهی پنهانکاری که در بین آنها رواج داشته، همواره در هالهای از ابهام و پیچیدگی بوده است. امروزه این اقلیت دینی در بیست و پنج کشور در آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکای شمالی وجود دارند. اسماعیلیان تا قبل از خلافت فاطمی، سازمان اجتماعی منظمی نداشتند، اما پس از آن دارای چارچوب استراتژیک سیاسی و حکومتی شدند.
زمانی که اسماعیلیان تازه تشکیل شده و پایههای نظام آنها هنوز مستحکم نبود، با فرقهی معتزله مواجه شدند که بسیار قوی بوده و تحول بزرگی در اعتقادات اسلامی پدید آورده بود. با مستقر شدن حکومت فاطمی در مصر و قاهره، پایههای حکومتی آنها مستحکمتر گردید و بعد از آن بود که آنها به ساختن شاخههای حکومتی و جذب نیروهای مردمی در زمینههای دینی و سیاسی بیشتر پرداختند. «از وجوه ممیزه این دوره درانداختن نظام اداری و نهادهای تبلیغی اسماعیلی و تأسیس کانونهای علمی چون الازهرو دارالحکمه و دارالعلم و جلب و جذب اندیشمندان فرهیخته و دانای علم در مرکز خلافت بود» (جان احمدی، ۱۳۸۸: ۱۱۴). از نظر اسماعیلیان، چون هر سال دارای دوازده ماه است، پس جهان نیز به دوازده قسمت تقسیم میشود و هر بخش را یک جزیره میخوانند.
امامان فاطمی در قالب شبکههای عظیمی که توسط داعیان و مبلغان تشکیل شده بود، به برگزاری جلسات مختلف با مردم و جذب آنها پرداخته و خطابههای خود را با عنوان «الدعوه الهدایه» و یا «الدعوه الحق» ایراد مینمودند.
در رأس فرقهی اسماعیلی، خلیفهی فاطمی که به آن «امام» میگفتند، قرار دارد. پس از او داعیالدعات قرار دارد که در مآخد و منابع اسماعیلی آن زمان به آنها باب نیز گفته میشد؛ زیرا تنها از طریق اوست که پیروان اسماعیلی میتوانند به علم و حکمت امام خود دسترسی داشته باشند. باب، مجالس حکمت را تشکیل داده و گزارشی از مجالس هفتگی را تهیه کرده و به سمع امام میرسانید. «داعی الدعاه، به عنوان نماینده تام الاختیار امام و معلم و مبلغ راستین، متکلم و متأله پارسای اسماعیلی و مدیر سازمان دعوت زیر نظر و نظارت مستقیم امام فاطمی، امکان تعلیم و تربیت پیروان کیش اسماعیلیه را فراهم میآورد و به شبهات و پرسشهای گروندگان و نوکیشان و سایر سطوح اسماعیلیه پاسخ میداد. او مسئول نصب داعیان مناطق مختلف و ایالات دور و نزدیک بود» (همان: ۲۹۶-۲۹۷).
پس از این سطح، حجت قرار داشت. حجت دارای حق فرمان شرعی بود و میتوانست حکم صادر کند. رابطهی حجت و داعی بسیار بههم نزدیک بوده و زمانی که داعی پاسخ مسألهای را نمیدانست از حجت خود مشورت میگرفت. هر امام فاطمی متناسب با دوازده جزیره (جزایر الارض) دارای دوازده حجت یا نقیب یا مبلغ عالی رتبه بود که هر یک به عنوان بالاترین نمایندهی دعوت اسماعیلی در یکی از دوازده جزیره، به کار دعوت و سازماندهی تشکیلات مشغول بود. «حجت به مفهوم جانشین ناطق (پیامبر) است و این در زمانی بود که ناطق و جانشین منتخب وی، هر دو، زنده باشند. براساس این کاربرد، علیبن ابی طالب(ع) در زمان حضرت محمد(ص) حجت او شناخته میشود و هر امامی نخست و پیش از آن که به مقام امامت برسد، حجت است» (گروه مذاهب اسلامی، ۱۳۸۱: ۱۷۶). چهار نفر از این حجتها، به عنوان ملازم در خدمت خلیفه بودند و هفت نفر حجت دیگر نیز به عنوان بالاترین مقام دعوت، به هفت جزیره تحت حکومت فاطمیان فرستاده میشدند. «هر داعی مسئولیت دعوت ناحیهای را بر عهده داشت، و میبایست برای اطلاع از اوضاع و احوال آنجا منظماً بدان ناحیه سفر کند. همین امر، در سطح بالاتر، دربارهی حجت و جزیرهی تحت نظر او صادق بود» (هالم، ۱۳۷۷: ۷۶).
در مراتب پایینتر از حجت، داعیان بودند که خود آنها نیز به مراتب «داعی البلاغ، داعی مطلق، داعی محدود، داعی مأذون مطلق، داعی مأذون محدود» تقسیم میشوند. «تحت فرمان هر حجت چندین داعی محلّی و منطقهای قرار داشت ]سی نفر داعی[، و آنها نیز به نوبهی خود دستیاران و معاونانی داشتند که مأذون خوانده میشدند. پایینترین مرتبه در این سلسله مراتب، مرتبهی مکاسر بود» (همان: ۷۵). و وظیفه آنها این بود که بر روی شاگردان کار کنند و آنها را شیفته تعالیم این فرقه نمایند.
اسماعیلیان معتقد بودند که چون ماههای سال به ۳۰ روز تقسیم میشوند، پس داعیان نیز هر کدام خود دارای ۳۰ داعی زیر دست بودند.
داعی البلاغ، به عنوان رابط داعی جزیره با امام فاطمی در ارتباط بود و میتوانست برای گروندگان، مجلس مباحثه و سخنرانی برگزار نماید و آنها را فرقهی اسماعیلیه دعوت نماید. «داعی مطلق،کسی بود که میتوانست عناصر عقلانی و نظری اعمال و رسوم دینی را تعلیم دهد و حدود علوی و عبادات باطنی را تعریف نماید. داعی محدود یا محصور، کسی بود که رتبه تعریف حدود سفلی و عبادات ظاهری ار دارا بود. او دستیار اصلی داعی مطلق به شمار میآمد» (جان احمدی، ۱۳۸۸: ۳۰۱-۳۰۲). هر داعی برای خود دستیاریانی داشت که به آنها داعی مأذون میگفتند و وظیفهی آنها، توضیح قواعد اعتقادی و تعلیم آداب ظاهری عبادت به گروندگان و گرفتن عهد از آنان بود. داعی مأذون محدود یا مکاسر، به مباحثه و مناظره با شاگردان و عوام میپرداختند و با بیان ادله و استدلال، تمام بنیادهای فکری و اعتقادی آنها را تخریب نموده و آنها را آماده پذیرش مراحل دعوت و سخنان داعی مینمودند.
«از داعی علاوه بر خصوصیات درونی و داشتن استعداد و توانایی کافی در تدابیر امور، انتظار میرفت که با تعالیم ادیان غیراسلامی و مذاهب و فرق اسلامی آشنایی داشته باشد و زبان محلی و آداب و رسوم ایالتی را که محل ماموریت و فعالیت اوست، بداند» (گروه مذاهب اسلامی، ۱۳۸۱: ۱۷۳-۱۷۴) . به همین دلیل بود که بسیاری از داعیان، قبل از فرستاده شدن به محل استقرار خود، در مراکز تعلیمی اسماعیلی مانند قاهره تحت تعلیم و آموزش لازم و کافی قرار میگرفتند.
مقام مستجیب نیز در رتبههای پایینتر دعوت قرار داشت و شامل گروندگان معمولی و از میان افراد فهمیده، خوش معاشرت و مورد احترام مردم انتخاب میشدند تا کلامشان بر مردم تأثیرگذار باشد.
دو مقام لاحق و جناح نیز در مراتب دعوت اسماعیلیه ذکر شدهاند که در دورههای اولیه اسماعیلیان نبوده و بعدها به این ردهبندی اضافه گردیدند. «رتبه لاحق و جناح که در بسیاری از موارد با هم تطابق معنایی داشتهاند، در دورههای بعد نقش وزیر و مساعد را برای مأذون محدود ایفا میکردند و در غیبت وی وظائف او را انجام میدادند» (جان احمدی، ۱۳۸۸: ۳۰۳).
کرمانی مراتب دعوت فرقه اسماعیلیه را با توجه به عقول دهگانه فلسفهی ارسطو و اجرام علوی آسمانی براساس و ترتیب زیر قرار میدهد، که عبارتند از:
- عقل اول= ناطق (مبدع نخستین)
- عقل دوم = اساس (فلک کواکب اعلی)
- عقل سوم = امام (فلک زحل)
- عقل چهارم = باب (فلک مشتری)
- عقل پنجم = حجت (فلک مریخ)
- عقل ششم = داعی بلاغ (فلک شمس)
- عقل هفتم = داعی مطلق (فلک زهره)
- عقل هشتم = داعی محدود (فلک عطارد)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید. |