این اثر به نثر فارسی و به سال ۴۶۲ ق نوشته شده است. در این کتاب از دیدگاههای متعزله، کرامیه و فلاسفه در مورد مضامین توحید، نفس، عقل، طبیعت، ادراک و… سخن آمده است. – خوان الاخوان «بخشهای عمدهی کتاب مباحث نبوت، معاد، روح و نفس، نفس کلی و ثواب و عقاب است که شباهت زیادی به کتاب زادالمسافرین دارد» (همان: ۴۱۸). این کتاب ارتباط زیادی با مذهب اسماعیلی ندارد. – وجه دین این کتاب در مورد تأویل احکام شریعت اسماعیلی است و ناصرخسرو بسیاری از آیات و احادیث را برای تأویل به احکام اسماعیلی استفاده نموده است. «این کتاب که ظاهراً پس از سال ۴۵۳ هجری نوشته شده از باطن احکام دین و عبادات گفتگو میکند و در واقع کتاب احکام شریعت به شیوهی اسماعیلیان تأویل شده است» (حکیمی، ۱۳۸۳: ۳۷). – گشایش و رهایش این کتاب در پاسخ به سی پرسش اعتقادی که از طرف فردی اظهار شده است، میباشد. از مسایل مطرح شده در این کتاب، جبر و اختیار، حدوث و قدم عالم، خلق قرآن، مباحث مربوط به نفس، هستی، جوهر و… میباشد. نام این کتاب در خوانالاخوان آمده است. – سفرنامه این کتاب به نثر است و شامل خاطرات مسافرت هفت سالهی ناصرخسرو میباشد. سفرنامه یکی از آثار مهم وی محسوب میشود که از آغاز سفر او به تاریخ ششم جمادی الاخر سال ۴۳۷ ﻫ .ق از مرو آغاز شد و در جمادی الاخر سال ۴۴۴ ﻫ .ق با بازگشت او به بلخ پایان یافت. «پس از بازگشت از آن سفر طولانی وی نگارش خاطرات خود را از آن سفرها آغاز کرد. تاریخ نوشتن کتاب به درستی معلوم نیست، لیکن پژوهشگران حدس میزنند که بعد از سال ۴۵۵ ﻫ.ق باشد. اشاراتی که با جزئیات در برخی از قسمتهای سفرنامه وجود دارد، نشان میدهد که وی در هنگام سفر یادداشتهایی هم بهطور خلاصه از دیدنیها و ملاقاتهای خویش داشته است» (همان: ۱۳۳). این کتاب علاوه بر داشتن ارزش ادبی، از نظر تاریخی و جغرافیایی، شناخت اشخاص، اماکن مذهبی و… دارای اهمیت است. او از وضع زندگی مردم، حکومت، اخلاق، دین، آداب و رسوم، طرز معیشت، داد و ستد، خوراک و پوشاک، مشخصات ملل گوناگون و … سخن گفته است. «این کتاب برای پژوهشگران یکی از بهترین سندهای فرهنگی – اجتماعی جهان اسلام در آن زمان است. سفرنامه ناصرخسرو با مهارت خاصی تنظیم یافته و در تهیهی آن از الکامل این اثیر استفاده شده است و در شیوهی نگارش تاریخ، گویا از بیهقی الگو گرفته شده و نمونهی بعضی لغات و عبارات آن در سفرنامه به کار رفته است» (گروه مذاهب اسلامی، ۱۳۸۱: ۴۲۱). – دیوان شعرهاى ناصرخسرو در سبک خراسانى سروده شده است، سبکى که شاعران بزرگى مانند رودکى، عنصرى و مسعود سعد سلمان به آن شیوه شعر سرودهاند. «از آنجا که نـاصر خـسرو «حجت خراسان» است وگماشتهای سرسخت برای فراخواندن مردم به سوی آیین علوی به شمار میرود، شعر او، سرشار از نمودهای دینی است و آکنده از پیامهای فرهنگی و حکمی و اخلاقی- که خاستگاه همه آن پنـدها و پیـامها درد دینی شاعر است که با گرایش شیعی او نیز آمیخته است. – به همین سبب، دیوان شعر «ناصر خسرو»، گنجینهای از آیین و فرهنگ شیعه به همراه بنمایههای اسلامی- اخلاقی است« (فخر اسلام، ۱۳۸۳: ۶۹). دیوان اشعار او سرشار از مضامین قرآنی، احادیث نبوی، سخنان بزرگان و دربردارندهی پند و اندرز و مطالب فلسفی است. «در سراسر این دیوان کمترین مدحی از افراد – جز مدح مذهبی خلفای فاطمی – یا وصف زن و دلبستگیهای عادی زندگی دیده نمیشود؛ هرچه هست سخن از خرد است. هیچگاه در گرداب لفّاظیهای پوشالی نمیافتد و تصنّع و آرایشگری با طبع او سازگار نیست» (گروه مذاهب اسلامی، ۱۳۸۱: ۴۲۲). – روشنایینامه برخی از آثار ناصرخسرو زمانی در دسترس بوده و به مرور زمان از بین رفته است. برای مثال دیوان اشعار عربی، بستان العقول، دلیل المتحیرین، بخشهایی از خوان الاخوان، روشنایینامه و سعادتنامه که البته برخی معتقدند که شاید در مناطق کوهستانی بدخشان نزد افرادی محفوظ بوده است؛ ولی از آنچه که هماکنون بر میآید این است زمانی این آثار منسوب به ناصرخسرو بوده که به مرور زمان از بین رفته است. روشنایینامه یکی از آن آثار است. «این اثر رسالهی منظومی در پند و اندرز و حکمت و دربردارندهی ۵۹۲ بیت و مباحث آن عبارت است از: عقل کل، نفس کل، آفرینش افلاک و کواکب، فطرت و شرف انسان، جوهر و عرض، حواس ظاهر، صفات کمال بنی آدم و …» (همان: ۴۱۹). – سعادت نامه دارای سی باب و در مورد پند و حکمت است و کتاب منظوم میباشد. در مورد منسوب بودن این کتاب به ناصرخسرو، محققان تردید دارند. ۳-۴ دیدگاههای اعتقادی ناصرخسرو برای فهم آثار هر شاعر و نویسندهای درک زمینههای فکری او لازم است و ناصر خسرو یکی از شاعرانی است که بسیاری از اعتقادات و افکار خود را در اشعار و آثارش به نمایش گذاشته است. بیشتر اعتقادات وی ناشی از تعلیمات داعیان قبل از او است. سیر تفکّر ناصرخسرو با اندیشههای بزرگ و ارزشمندی چون حکمت و فلسفه آمیخته شد و دایره معلومات و اندیشه وی را گسترده کرد و از همه مهمتر به آنها جهت داد. بهعنوان مثال: «ناصرخسرو از این حیث به «امام محمد غزالی» میماند که پویندگی اندیشه و شمّ فلسفی او در اثبات عقاید دیمی بکار برده میشود، ]ولیکن[ با این تفاوت آشکار که در دو صف مخالف هم قرار میگیرند: که ناصرخسرو تنها علی بن ابیطالب(ع) و فرزندانش را شایسته خلافت و امامت ]دانسته[ ….، در صورتی که «امام محمد غزالی، تمام خلفا حتی «یزید بن معاویه» را ] هم[ جانشین پیغمبر و واجب الاطلاعه میدانست» (دشتی، ۱۳۶۲: ۱۳-۱۲). او مانند داعی سجستانی از نوعی فلسفهی نوافلاطونی پیروی میکند. «ناصرخسرو یک خردگرای باطنی مسلک است؛ لذا در نظام فکری او تأویل از جایگاه ویژهای برخوردار است» (گروه مذاهب اسلامی، ۱۳۸۱: ۴۲۴). با همین دیدگاه، او بسیاری از آیات و روایات را تفسیر و تأویل مینماید. از کنار هیچ مسائلهای به راحتی عبور نمیکرد و دلایل ضعیف هم قادر نبودند او را راضی کنند. اما با این همه دانش و علومی که در سینه داشت، بیش از دیگران میدانست چقدر دستش در پیشگاه خداوند خالی است و بارش سنگین است. «ناصر خدای را یکی میداند ولی صفات او را اعم از ثبوتیه و سلبیه (بدانسان که متکلمان اسلامی بـرای وی قـائلند) منکر اسـت. وی در جامع الحکمتین چنین نویسد: «این گروه که اهل تفسیر ظاهر کتاب و شریعتاند… چنین گویند که خدا یکی اسـت و این صدق و حق است آنگاه بر ظاهر قول که اندر کتاب است هـمی گویند که خدای تـعالی دانـا و بینا و شنواست. و ما گوئیم این قوم بدین قول از اجماع موحدان بیرون شدند. از بهر آنکه اجماع آنست که خدای تعالی بصفات خلق موصوف نیست و به خلق خویش نماند به هیچ روی از رویها. و چون مردی بـاشد دانا و بینا و شنوا و خدا نیز دانا و بینا و شنوا باشد پس به قول اهل تقلید آن مرد ناچار مانند خدا باشد و این تشبیهی ظاهر است که همه گویند. پس درست کردیم که این گروه مرقول خویش راه کـه گـفتند هیچچیز مانند خدا نیست» نقض کردند…و چون این گروه ظاهر کتاب را گفتهاند تفسیر ظاهر این آیت که همی گوید» (شهیدی، ۱۳۵۳: ۷۰۵). وی شناخت خدا را لازمهی عقل بشری میداند و معتقد است که عقل گوهری جداگانه است از جانب خدا و تنها انسان بداشتن ایـن گـوهر سـرافراز است. همچنین در مورد خلقت عالم، به خلقتی ابداعی مختقد است و منکر آن است که جهان به صورت قدمی خلق شده باشد. «ناصر خسرو در بیان هویّت انسان به اسباب گوناگون اشاره میکند و دین را مهمترین آنها برمیشمارد. از دیدگاه او، دین همچون دژی است مستحکم با زیربنای راستی و درستی که از هرگونه خلل و آسـیب مصون و از هر انحراف و کژی درامان است» (علوی، ۱۳۷۶: ۱۰۵).
جز به دین اندر نیابی راستی
حصن دین را راستی شد کوتوال
(قبادیانی، محقق، ۱۳۶۵: ۳۴)
ناصر خسرو به پیروی از دیدگاه امام علی (ع) دلبستگی به دنیا و تعلقات دنیوی را نکوهش مـیکند و دنـیا را با همان ویژگیهایی که حضرت امیر(ع) درنهج البلاغه شناساندهاند، بازگو میکند.
دست ازجهان سـفله بـه فـرمان کردگار
برای دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت fumi.ir مراجعه نمایید.